Monochrome floors

Monochrome walls

Only absence near me

Nothing but silence around me

Monochrome life….

توی خوابگاه زندگی می گذره اما چون نسبت به زمان کاملا همگنه آدم دلش می گیره، فصل امتحانات نمی تونم رسما کار ِدیگه ای بکنم (کوانتم بخونم، هندسه دیفرانسیلی بخونم،  نسبیت عام بخونم، کربن-ایوانوف بخونم و....) چون عذاب ِ وجدان ِ اینرو دارم که باید واسه امتحان بخونم، اما واسه امتحان هم نمی تونم بخونم!


I am pilling up some unread books under my bed

And I really think I'll never read again.


دیروز به یک آرامش نسبی رسیدم تا سی ام امتحانی ندارم، اما سی ام دو تا امتحان تخصصی دارم به همراه پروژه ای که باید انجامش بدم! تقریبا باید از الان بخونم و کارش رو انجام بدم.

دیشب سر درد شدیدی داشتم تا ساعت 3 بیدار بودم!

No concentration,
Just a white disorder
Everywhere around me,
You know I'm so tired now

از این میان ِ این زندگی ِ یکنواخت شاید کمی موسیقی می تونست تنوع کاذب برام ایجاد کنه. حریق ِخزان ِ قربانی، آوای ِ زمین ِ علیقلی و طبق معمول یان تیرسن! دیدن ِ چند فیلم هم خیلی بی لطف نبود، خداحافظ لنین، ارباب ِ حلقه ها، اما زندگی هنوز همون زندگی ِ تک رنگه! شاید فردا پس فردا سری به شاه عبدالعظیم بزنم.

بالاخره دست به گوشی می شم زنگ می زنم خونه، فارغ از این همه خسته کنندگی ِ اینجا، اونجا زندگی در جریانه:

مادرم کنار مادرشه! ازش مراقبت میکنه! صداش از پشت تلفن میومد : «اونی گوی یِره!»

سرما خوردگی ِ خواهرم خوب شده. خونشونه!

پدرم الان کربلاست، بالاخره مادرم دیروز تونست باهاش تماس بگیره! قصد اقامت ده روز کردن تو کربلا :)) بعدشم نجف و هفته ی ِ بعد برمیگرده انشاالله! خودمم باید یه زنگی بهش بزنم.

هفته ی ِ بعد قراره بچه ی ِ دخترخاله ام به دنیا بیاد انشالله! الان همه اونجا در تلاش اند و منتظر! (ما با خانواده ی ِ خاله ی ِ بزرگم یه کمی بیشتر از یه خاله ی ِ معمولی صمیمی هستیم :دی الان یه جورایی ما هم دایی حساب می شیم :دی)

Sometimes I open the windows
And listen people walking in the down streets.
There is a life out there

الان با این اوصاف بهترم! ..........خیلی............ بهترم!

ــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: قسمتهای ِ انگلیسی، بخشهایی از لیریک ِ آهنگ ِ مونوکروم از یان تیرسنه!


بعد نوشت: آقا من الان فهمیدم توپ ِ طلا رو باز به مسی دادن! نه طرفدار مسی هستم نه رونالدو اما این که خیلی از طرفداران ِ ......... ِ رونالدو خودشون رو باهوشتر از کارشناسان ِ اونجا می دونن و فکر می کنن توپ باید به رونالدو می رسید واقعا برام جالبه!

آقا دیگه آدم طرف دار باشه ولی حقم کتمان نکنه خداوکیلی! :))


برچسب‌ها: زیاد جدی نگیرید, اندر احوالات ِ خودم
+ گفته شده سه شنبه نوزدهم دی ۱۳۹۱ساعت 14:23 توسط احسان |