امروز تصمیم گرفتم موقتا یک هفته از فیسبوک برم بیرون (دی اکتیو بشم)

اگر چسبید و دیدم بدون فیس بوک زندگی مفید میشه و حال میده تا آخر دی اکتیو می مونم!


امید وارم که از خماری کم نیارم!


تا بعد یا علی


برچسب‌ها: اندر احوالات ِ خودم, اعلام عمومی
+ گفته شده جمعه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۰ساعت 19:24 توسط احسان |

چند وقت پیش بحثی داشتیم با یکی از دوستان در مورد این اختلاف ِ عمیق ِ مسلمانان:خلافت! اون موقعی یک حرفی زد که من به دلیل ِ این که دستم بسته بود نتونستم جوابشو بدم. دوستمون گفت که همه ی این اختلافات از این جا ناشی شده بود که پیامبر هیچ وقت صریحا نگفته بود خلیفه ی بعد از من کی باشه! من اون موقع اطلاعات ِ زیادی نداشتم و دستم بسته بود ولی چند وقت پیش گفتم این طلسم رو بشکنم و خطبه ی غدیریه (اون خطبه ای که پیامبر تو غدیر خم خوانده) رو بخونم.باور کنید مو به تنم سیخ شد!!! اصلا از این صریح تر و واضح تر نمی شد. نمی دونم  به شدت توصیه می کنم بخوانیدش!

گاهی وقتها ما آدمها به خاطر بعضی مصلحت ها قول و قرارمان با خیلی ها (حتی خودمان) یادمان می رود.

گاهی وقتها ما آدمها به خاطر بعضی مصلحت ها در مقابل مرگ حقیقت سکوت می کنیم.

گاهی وقتها ما آدمها به خاطر بعضی مصلحت ها با سکوتمان، بشریت را می کشیم.

گاهی وقتها ما آدمها به خاطر بعضی مصلحت ها حقیقت را با آرامش سلاخی می کنیم.

گاهی وقتها ما آدمها به خاطر بعضی مصلحت ها نام ِ ترس را مصلحت می گذاریم.

فکر کنم آن موقع هم همین اتفاق افتاد و اکنون هم در حال رخ دادن است در لحظه لحظه ی زندگی مان.

تا بعد

یا علی


برچسب‌ها: سیاسی, اجتماعی
+ گفته شده دوشنبه بیست و چهارم مرداد ۱۳۹۰ساعت 18:11 توسط احسان |

چند وقت پیش با دوستان نشسته بودیم  و آلبوم ِ سکوت ِ بهرام رو گوش می کردیم که رسید به آهنگ ِ «نسل ِ من» که اولش قسمتی از سخنرانی ِ دکتر شریعتی قرار داشت و من مونده بودم این سخنرانی ِ اول ِ آهنگ مال ِ کیه (که البته اون شب فهمیدیم مال ِ دکتر شریعتی هستش) که ناگهان از دهان ِ یکی از دوستانمان این جمله بیرون جهید: «لعنت بر شریعتی!» و تعجبی آمیخته به خشم در ما ایجاد شد! اون شب کلی با این دوستمون بحث کردیم و به نتایج ِ خوبی هم رسیدیم. ولی من با شناختی که از اون شخص و افکار و اخلاق ِ خاصش داشتم فکر کردم چنین عقیده ای ازش بعید نیست و زیاد هم پی ِ اش رو نگرفتم تا این که گذشت و گذشت دیدم یکی از دوستان ِ دبیرستانم که «شریعتی چی» ِ دو آتشه بود الان چند صفحه با مزمون ِ بیزاری از علی شریعتی رو در فیسبوک لایک نموده! منم تعجب کردم! پرسیدم قضیه چیه گفت شاید اسم ِ صفحه درست و حسابی نیست ولی انتقاد های ِ خوبی به شریعتی مطرح هستش!

رفتم ببینم چه انتقاد هایی دیدم بـــــــــــــــــــــــــله! دقیقا همون انتقاد هایی که همون دوست ِ اون شبیم وارد کرد! حالا انتقاد ها چیه؟

 شریعتی لحنش آروم نیست! جملاتش بار ِ فلسفی نداره، بدیهیجات گفته کتابش ادبیاتی بوده و.....

این که انتقاد ها وارد اند یا نه فعلا کاری ندارم ولی مشکلی که دارم اینه که ..........! چرا یه هو همه یادشون می افته باید از شریعتی انتقاد کنند؟! شاید شما به این بگید «آگاهی» یا «بیداری ِ جوانان ِ این مرز و بوم» و  یا شایدم «آگاهی ِ ناگهانی ِ دسته جمعی(!)» ولی من اسمش رو میگذارم «جوگیری»! شاید بگید دارم متهمشون می کنم ولی اگر واقعا انتقاد هاشون درست و حسابی بود من حرفی نداشتم!

این که لحن ِ سخنرانیش آروم نیست خوب دلیل منطقی ِ انتقاد نیست! برگشته به من میگه کانت  که یک مبحث ِ فلسفی می گفت خیلی آروم می گفت طرف رو مجبور نمی کرد! اولا مگه شریعتی مجبور کرده ثانیا شریعتی بحث ِ فلسفی نمی کرده برادر ِ من! درد ِ جامعه رو می گفته و باید هم آتشین بگه! اگر نگه اشکال داره!

این که جملاتش فلسفی نیست خوب نبایدم باشه چون اصلا فیلسوف نیست بلکه یک جامعه شناسه این که یک عده از طرفدار هاش جملاتش رو فلسفی کردن و خودش رو ارسطو چه دخلی بهش داره!؟ (افراط و تفریط در مورد ِ اشخاص ِ بزرگ همیشه وجود داشته و خواهد داشت. شاید تو یک پست ِ دیگه از این افراط و تفریط بنویسم!)

این که کتابش ادبی بوده خوب خودشم اول ِ کتابش گفته که ادبیه یا علمی یا سیاسی و... بیشتر ِ جملاتی که ملت می گند فلسفیه مربوط به «کویر» ِ  که اونم اولش گفته این کتاب ادبیه ! طرفداراش غلط کردن که برداشت ِ فلسفی کردن!

بدیهیجات گفتن هم درسته هنر نیست ولی همین که این بدیهی جات طوری گفته شد که در جامعه نفوذ کنه و اثر بگذاره هنره!

اِ اِ اِ اِ .... مردتیکه الاغ زده شریعتی یک فرد ِ عامی ِ بیسواد بود! آخه من چی بگم!؟ همین که شریعتی دکتراش رو از دانشگاه ِ سوربن ِ فرانسه گرفته و شما نمی دونید سوربن ِ فرانسه یعنی چی به این معنی ِ که شما خودتون بی سواد تشریف دارید عزیز جان!

بعد از یک موج ِ بی خودی ِ شریعتی دوستی که در جوانان راه افتاد این موج ِ بی خودی ِ شریعتی ستیزی هم مورد انتظار بود!

خلاصه این که عزیزان، خواهران ای دوستان برادران.... لطفا گوسفند نباشید و الکی جوگیر نشید و هر کار و حرفی تون پشتش یک فکر ِ روشن باشه نه یک حس کور!


برچسب‌ها: سیاسی, اجتماعی
+ گفته شده یکشنبه نهم مرداد ۱۳۹۰ساعت 15:38 توسط احسان |

اصلا یعنی به بعضیا کلا خوبی نیومده!

دو ساعت با بچه فک بزن بگو این کار بده زشته نکن جانم به خودت ضربه میزنی داداش من مثل برادر ِ بزرگتم و.... انگار نه انگار! هنوز عین ِ .... به کارش ادامه میده! اصلا حالا که این طور شد حقته! برو بمیر! به من هیچ ربطی نداره! هر بلایی می خواد سرت بیاد حقته وقتی گوش نمی کنی! وقتی بزرگترا به آدم حرف ِ منطقی بزنن گوش نکنه هر بلایی سرش بیاد حقشه!

یه بزرگتر یه بار تعریف می کرد واسم می گفت یه بار ما جوونا اون موقع (او زامان!) خواستیم یه کاری بکنیم پیر ِ مردامون گفتن: «نکنید عزیزان به ضررتونه نکنید که دودش میره تو چشم ِ خودتون، نکنید! ما تجربه اش رو داشتیم خیری تو این کار نیست!» می گفت خطابشون کردیم که شما قدیمی هستید و متحجرید و دنیا نو شده شما کهنه موندید و افکارتون کهنه است و.... (از این حرفای آرمان گرایانه ی مزخرف و حال به هم زنِ جوان پسند!) بعد هیچی دیگه چشمتون روز ِ بد نبینه ، انجام دادن و به هفته نکشید گفتند «غلط کردیم شما (پیرا) راست می گفتید! حالا چی کار کنیم؟». پیر ِ مردام گفتن« که هیچی دیگه! خاک تو سرتون! می خواستین انجام ندین! خربزه ای که خوردین! حالام چشمتون کور دندتون نرم! بشینید پا لرزش! به مام هیچ ربطی نداره!» می گفت تا الانم داریم ضررشو می کشیم و بعد از این هم خواهیم کشید!

وقتی یه بزرگتر یه حرفی میزنده حتما یه چیزی میدونه که میگه! به حرفش گوش کنید!


برچسب‌ها: اجتماعی
+ گفته شده پنجشنبه ششم مرداد ۱۳۹۰ساعت 17:9 توسط احسان |