زندگی می گذره


می گذره و می گذره


شما نمی تونی حرفی رو که زدی رو پاک کنی، نمی تونی برگردی و راحت حرفهات رو مرور کنی. نمی تونی گذشته ات رو فیلم کنی و ببینی، شاید توی ِ دنیای ِ مجازی یک هیستوری باشه ولی تو واقعیت نداریم همچین چیزی... هم جالبه هم اذیت می کنه اما این طوریه دیگه.


توی واقعیت بیشتر باید مواظب بود. مواظب ِ حرفی که زدیم، کاری که کردیم.


برچسب‌ها: زیاد جدی نگیرید
+ گفته شده جمعه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۱ساعت 17:35 توسط احسان |


اینو دقیقا درست کردم به کوری ِ چشم ِ کسایی که عکس ِ دری وری و بی در و پیکر و بدون مفهوم می گیرن و انتظار دارن ملت بفهمن که چی گرفتن و هر کی هم نفهمه می گن خفه شو!! اسم هم نمی گذارم که یعنی کلا خفنم! :))

فکر کردید ما بلد نیستیم :))

(

چند روزیه تو ی ِ یک سایت ِ عکاسی پلاسم! تنها چیزی که فهمیدم اینه که من این جماعت رو نمی فهمم! :)) شما برید شاید فهمیدید:

http://picu.ir/1pix/

)


برچسب‌ها: اندر احوالات ِ خودم
+ گفته شده چهارشنبه بیست و ششم مهر ۱۳۹۱ساعت 21:16 توسط احسان |

چند وقت پیش مسئله ای پیش اومد که باعث شد توی ِ مفهوم ِ تقارن دقیق بشم. تقارن یعنی چی؟

از لحاظ ِ شکلی، هر شکلی که تحت ِ یک تبدیل ِ خاص عوض نشه بهش می گن تقارن داره. مثلا این شکل ِ پایین تحت ِ تبدیل ِ انعکاس (آینه کردن) تقارن داره چون اگر من منعکسش بکنم و بعد از شکل ِ قبلی کم کنم نتیجه صفر میشه که علتش چیزی نیست مگر این که شکل ِ من متقارن هستش.

 

دایره تحت ِ هر دورانی حول ِ مرکزش متقارنه و کلی مثال ِ دیگه. به فرمِ کلی ِ ریاضیش فرض کنید یک تبدیل ِ مناسب (خطی) در نظر بگیریم (مثل ِ دوران یا انعکاس یا هر تبدیل ِ دیگه، بهتره البته تبدیل یک چیزهایی رو ثابت نگه داره مثلا ضرب ِ داخلی رو ثابت نگه داره، این تبدیلها خیلی بهتر اند) یک ساختار ِ خاص رو هم در نظر بگیریم (خط، ماتریس، بردار، شکل ِ حجمی ....) ، اگر این ساختار تحت ِ این تبدیلی که ما در نظر گرفتیم شکلی عوض نکنه ، یعنی قبل و بعد از تبدیل ساختار یکسان باشه شکل تقارن داره یا به عبارتی نتونیم بفهمیم که این تبدیل روی ِ ساختار ِ ما زده شده یا نه تقارن داره چون ساختار تحت ِ تبدیل عوض نمیشه.

اما توی ِ فیزیک تقارن خیلی جالب می شه، قطعا دنیای ِ ما نسبت به مثلا انعکاس تقارن نداره، اما تقارن توی ِ فیزیک اصلا معنی عوض می کنه، سوال این هست که ما باید در فیزیک دنبال ِ چه چیزهایی باشیم که تقارن داشته باشند؟ مثلا دنبال  ِ تقارن ِ اتمها باشیم؟ جواب اینه که نه! اصلا ما دنبال ِ تقارن ِ شکلهای ِ مادی نیستیم، ما باید دنبال ِ تقارن ِ معادلات ِ فیزیک باشیم، چون دنیای ِ ما بر اساس ِ این معادلات ساخته می شن، پس تقارن ِ این معادلات هست که جالبه نه تقارن ِ شکلها. مثلا یکی از تبدیلات ِ دنیای ِ ما تبدیل ِ لورنتس هستش، تقارن ِ تحت ِ این تبدیل رو بهش می گن تقارن ِ لورنتس، یعنی همه ی ِ معادلات و واکنشهای ِ فیزیکی تحت ِ تبدیل ِ لورنتس نباید عوض بشن (این یه قانون ِ فیزیکه). تقارن ِ لورنتس در فیزیک خیلی مهمه تا جایی که در ابتدای ِ نظریه ی ِ ریسمان به دنبال ِ دنیایی می گردند که تقارن ِ لونتس داشته باشه و با استفاده از فرم ِ تقارن ِ لورنتس نتیجه می گیرن که مثلا دنیا باید فلان بعدی باشه تا تقارن ِ لورنتس بین ِ کنشها دیده بشه (البته در برخی آزمایش ها دیده شده که تقارن ِ لورنتس بشکنه و خیلی دانشمندا اذیت شدن و فکر هم کنم هنوز توجیه اش نکردن!) نتیجه ی ِ تقارن ِ لورنتس اتفاقاتی هستش مثل ِ انقباض ِ طول یا اتساع ِ زمان.

یکی از تقارن های ِ دیگه که بسیاری از معادلات ِ فیزیک شامل ِ اون هستند تقارن ِ زمانی هستش، یعنی اگر من زمان رو به عقب برگردونم معادلات عوض نمی شن! معادلات ِ گرانش این خاصیت رو دارند پس با گرانش نمی شه فهمید جهان داره رو به جلو می ره یا به عقب اما معادله ی ِ کوانتمی تقارن ِ زمانی نداره و معادلات ِ حرارتی هم همین طور، مثلا اگر شما یک لیوان آب ِ گرم رو روی ِ میز به دور از منبع ِ حرارتی قرار بدید آب هرگز خود به خود گرمتر نمیشه و محیط سرد تر! همیشه محیط گرمتر میشه و آب سرد تر و این طوری ما می فهمیم زمان رو به جلو میره نه رو به عقب این عدم ِ تقارن هستش! اگر این عدم ِ تقارن هیچ وقت وجود نداشت، ما هرگز نمی فهمیم که زمان داره به جلو میره یا عقب.

توی ِ جزوه ای می خوندم که دنیای ِ ما تحت ِ انعکاس تقارن نداره شاهدش هم ذراتی هستند با برهم کنش ِ ضعیف که مشاهده شده تحت ِ این تبدیل (آینه کردن) تقارن ندارند، داشتم به این فکر می کردم که معادلات ِ ماکسول باید این عدم ِ تقارن رو داشته باشند و لازم نیست دنبال ِ این ذرات باشیم، چون این نظریه شامل ِ ضرب های ِ برداری (کراس) هست که اگر دستگاه ِ من آینه بشه نتیجه منفی میشه، سعی کردم ببینم تقارن دارند یا نه! یعنی اگر دنیای ِ ما آینه بشه ما می تونیم با به دست آوردن ِ معادلات ِ ماکسول و اندازه گیری های ِ مغناطیسی بفهمیم که دنیا آینه شده یا نه. شروع کردم به نوشتن، نوشتم و پاک کردم ، مفاهیم رو بارها و بارها مرور کردم، تقارن ِ معادلات یعنی چی؟ چه چیزهایی باید چه طور تبدیل بشن؟ بعد از 2 ساعت پیاده روی و پر شدنِ 3 تا کاغذ کاهی ِ پشت و رو ، به دست آوردم که بـــــــــــــــله! معادلات ِ ماکسول تحت ِ انعکاس تقارن دارند، یعنی اگر شما توی ِ یک دستگاه ِ چپ گرد شروع کنید به نوشتن و به دست آوردن ِ معادلات ِ ماکسول با استفاده از معادلات ِ قبلی و میدان های ِ قبلی رو تبدیل کنید به میدان های ِ جدید و معادلات ِ ماکسول رو با این میدان های ِ جدید بازنویسی کنید خواهید دید که معادلات ِ ماکسول عوض نمیشه! نکته ای که خیــــــــــــــلی برام جالب بود و کلید ِ حل ِ این معما بود و کلی هم اذیتم کرد، تکیه ی ِ زیاد بر کمیت های ِ مشاهده پذیر و نحوه ی ِ مشاهده شون بود. مثلا  میدان ِ الکتریکی خیلی راحت بین ِ دو دستگاه تبدیل می شد چون به راحتی و مستقیما مشاهده میشه. اما میدان ِ مغناطیسی به این راحتی مشاهده نمیشه.

میدان ِ الکتریکی تحت ِ انعکاس مثل ِ یک بردار ِ معمولی تبدیل میشه، معادلات ِ میدان رو اگر به دست بیارید خواهید دید که تحت ِ این معادلات، میدان ِ مغناطیسی دقیقا منفی میشه، این یعنی مثل ِ این که می تونیم با مشاهده ی ِ میدان ِ مغناطیسی بفهمیم که دنیا آینه شده! اما نکته ای در نحوه ی ِ مشاهده ی ِ میدان ِ مغناطیسی نهفته است: میدان ِ مغناطیسی ضرب ِ برداری میشه با سرعت در بار، و چون دستگاه چپگرد شده پس ضرب ِ برداری منفی ِ بردار ِ قبلی رو به دست میده و این منفی، منفی شدن ِ میدان ِ مغناطیسی رو جبران می کنه پس در مقام ِ مشاهده، معادلات ِ ماکسول عوض نخواهند شد! پس با معادلات ِ ماکسول نمیشه فهمید که دنیا آینه است یا نه! :))

خلاصه کلی حال کردم :دی

ــــــــــــــــ

این روزها زیاد مثل ِ قبل نیستم! نمی دونم چرا اما می دونم تغییر کردم! دیگه وبلاگ برام جالب نیست، دوست دارم از این محیط بیام بیرون، نمی دونم فی الحال تنها دلیلی که برای ِ موندن در دنیای ِ وبلاگ و وبلاگ نویسی دارم گفتن ِ چیزی هست که دوست دارم که این هم داره کم کم برام کمرنگ میشه چون نمی تونم خیلی چیزها رو بگم ساکت شدم و چون می دونم اینجا هست برای ِ گفتن و از طرفی هم نمی تونم اینجا چیزی بگم، بیشتر دارم اذیت می شم! تنها چیزی که می تونم بگم دلنوشته های ِ فیزیکیه که اون هم مهم نیست، نگه می دارم می نویسم تو آرشیوم. یا شاید این وبلاگ رو محدود کردم به همینا! شاید مقدمه ای باشه برای ِ خیلی چیزا!

نمی دونم احتمالا زوده برای ِ تصمیم گیری چون حالم خیلی خوش نیست شاید دارم دری وری می گم اما خیلی محتمل هست که این وبلاگ رو تو همین حال ِ نامعمولم پاک کنم! البته بعد از گرفتن ِ بک آپ ِ آرشیوم :دی

البته اگر پاک کنم هرگز از نوشته ها و وقت ِ قبلی که گذاشتم برای ِ وبلاگ پشیمون نمی شم چون اون موقع اون حرفها بود و می شد زد و کلی چیز ِ دیگه، اما الان!؟!؟

حالا ببینم چی میشه.


برچسب‌ها: دلنوشته های ِ فیزیکی, اندر احوالات ِ خودم
+ گفته شده یکشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۹۱ساعت 19:33 توسط احسان |


شده بعد از یه مهمونی ِ پر از خنده و شوخی و گل و بلبل دلتون بگیره؟ نه یکی دو روز بعدش هاا! نه! اصلا وقتی که مهمونی می خواد تموم بشه! یه دو دقیقه بعد از این که تموم میشه و تنها میشی غم ِ دنیا میریزه تو دلت! اصلا  می خوای بشینی گریه کنی. مثل ِ این که همون آدمی نیستی که نیم ساعت پیش هر هر می خندیدی و چرت و پرت می گفتی و با ترک ِ دیوار می ترکیدی!

اما همه ی ِ مراسما این طوری نیست! بعضی ها هستن که شاید خیــــــــــلی زیاد نخندی توش، اما شادی ِ اون مراسم تا چند هفته تو دلته و پر از امیدت می کنه. اصلا یه جنس ِ دیگه است.




نمی دونم زیاد تجربه نداشتم که کدوما چه طوری ان اما احساس می کنم خنده های ِ تو اون مراسما الکیه واسه همینم بعد از این که میره آدم می افته تو یه غم ِ خیلی بزرگ! غم ِ تنهایی رو می بینه و احساس می کنه عمیقا تنهاست، اما یه صحبت ِ 3 ساعته با یه دوست ِ 4 ساله که اتفاقا زیاد هم تو صحبت نخندیدید این قدر تو رو سبک و آروم و پر از نشاط و شادی می کنه که می خوای پرواز کنی! این صحبت و شادیش واقعی بوده.

واقعا نمی دونم دلیل ِ اصلیش چیه، شاید بزرگ شدم فهمیدم!

ـــــــــــ

این پست رو می خواستم بعد از چند تا مراسم که این حس بهم دست داده بود بگذارم اما ترسیدم! دلیل ِ ترسمم معلومه :دی


برچسب‌ها: زیاد جدی نگیرید
+ گفته شده شنبه پانزدهم مهر ۱۳۹۱ساعت 22:45 توسط احسان |

مدل سازی ریاضی در خیلی از موارد خیلی نتایج ِ جالبی داره، زبانش بسیار خلاصه و گویا و محکم هستش،


مدل سازی های ِ خطی رو که دیگه اصلا نگو! هلو! اما می خوام یه مدلسازی راجع به وبلاگ بکنم!


اگر p احتمال ِ گذاشتن ِ یک پست ِ وبلاگ در طول ِ روز باشه، m هم حال ِ من باشه، که از منفی ِ بی نهایت تا مثبت ِ بی نهایت می تونه تغییر کنه چند جور می شه رابطه ی ِ بین ِ این دو تا پارامتر رو مدل سازی کرد:


فرض کنید مقدار ِ m خیلی دور از صفر نباشه، در این صورت دو تا حال هست، یا m یه ذره مثبته یا یه ذره منفی، با توجه به احوالات ِ خودم این تابع رو مناسب می بینم:

p=tanh(-m)*0.5+0.5

یه کمی مدل درسترش می شه

p=(1+tanh(-1-m))*0.5

میتونم بگم این مدل برای ِ m های ِ مثبت تا جای ِ زیادی اعتبار داره و بعیده که نقض بشه مگر برای ِ یک سری از m  های ِ میانی که می شه اون رو با جمع کردن ِ یه تابعی مثل ِ  این تابع:

exp-(m-u)^2

درستش کرد و مشکلی پیش نمیاد. البته اثرش ضعیفه واسه همین یه 0.2 پشتش ضرب می کنم که تضعیف بشه u یه عدد ِ مثبت ِ نه چندان بزرگ هستش (از مرتبه ی ِ ده). اما برای ِ m های ِ منفی این تابع ممکنه از یه جایی به بعد fail کنه به صفر و از اونجا به بعد دیگه تقریبا این قدر حالم بد باشه که پست هم نتونم بگذارم. می شه این رو با یک تانژانت هایپربولیک مثل ِ بالا که یه جای ِ دور جمع میشه تا صفرش کنه مدل سازی رو کامل کرد، مدل سازی ِ نهایی می شه یه چیزی شبیه ِ این:

p=(1+tanh(-1-m))*0.5+0.2*exp(m-u)^2-(1+tanh(-w-m))*0.5

که یه کمی ساده ترش بکنیم میشه:

p=0.5*(tanh(-m-1)-tanh(-m-w)+exp-(m-u)^2


و w هم یه عدد ِ نسبتا بزرگ (از مرتبه ی ِ 100) هستش، مدلی که به نظر ِ خودم منطقی تره (دلایلش بماند) اینه:

p=0.5*(tanh(-m-1)-tanh((-m-w)/10)+0.2*exp-(m-u)^2


خیـــــــــــــــــــــــــــلی با این مدل حال کردم ایول! :دی

البته این فقط و فقط یه مدل ِ ساده بود! ولی گویا و محکم!  مدل سازی 90 درصد ِ مهندسی رو تشکیل می ده!

ــــــــــــــــــ

پ.ن: از این که یکی خر فرضم کنه خیلی خوشم نمیاد! البته فکر کنم هیچ کس خوشش نمیاد! ولی گویا یه تعدادی آدم (که خیلی هم کم نیستن) یک جا خر فرض شدند و بنده هم درونشون بودم! حالا کی و کجاش بماند.


برچسب‌ها: زیاد جدی نگیرید, اندر احوالات ِ خودم
+ گفته شده سه شنبه یازدهم مهر ۱۳۹۱ساعت 16:17 توسط احسان |

ای حرمت ملجا درماندگان

دور مران از در و راهم بده

ـــــــــــــ

فقط کمی زیادی خیلی خسته اَم! اما خوش ایم به خوشی شون!


برچسب‌ها: اعلام عمومی
+ گفته شده سه شنبه چهارم مهر ۱۳۹۱ساعت 18:9 توسط احسان |