نه سنت پیامبر این طوری بوده نه سیره ی ِ امامان به این شکل بوده و نه هیچ چیز قابل توجیهی در این بین وجود داره!
چرا حرف جا به جا می کنید؟ چرا سخن چینی می کنید؟ به خدا از بدترین گناهانه حتی اگر گناه هم نباشه هم با جوانمردی جور در نمی آد و اِند ِ نامردیه هم بسیار از انسانسیت به دوره! نکنید این کار رو!!! به خدا که خیلی کار ِ زشتیه!
یه رفیقی اومده یه حرفی زده خطابشم به اون یکی رفیق بوده یا نبوده، عزیزان ِ دلسوز (بخوانید کاسه های داغتر از آش) اومدن سریع مطلب رو جا به جا کردن و رسوندن به گوش اون یکی رفیق!
خوب اگه می خواست که خودش زنگ می زد می گفت! به شما چه مربوطه این وسط؟ احساس کردید حرف نباید بی جواب بمونه؟ نیت تون خیر بوده گفتید بگذار یه کاری واسه اون یکی رفیق کرده باشم؟ می خواستید... استغفرالله ! هر نیتی داشتید خلاصه اصلا شکل و قیافه ی ِ عملتون قابل توجیه نبوده و کاملا زشت بود!
هیچ توجیهی نداره این عمل، هیچی!
یه لحظه یه آدم ِ خیلی خیلی خوب (مثلا امامی معصومی، مرجعی، آقای بهجتی چیزی) تصور کنید که این کار رو کرده، اصلا می تونید تصور بکنید که چنین کاری بکنه؟ حتی از سر دلسوزی؟
حیف که انجام دهنده ی ِ این کار به احتمال خیلی زیاد یکی از رفقای نزدیک باشه و الا هر چی لایقش بود همین جا بارش می کردم! این قدر بدم میاد از این کار که حد نداره.
ـــــــــ
چند وقت پیش هم توی یه جمع ِ دوستانه ای بودیم هر حرفی اون شب توش زدیم بعدا دیدیم همه ازش خبر دارند!!!! دق دلی اون رو هم همین جا خالی کردم دیگه! مخاطب ِ عمل ِ بالایی اون عزیز هم هست! این کارتون به هیچ وجه قابل توجیه نیست، به هیچ وجه! سخنچینی و حرف جا به جا کردن از زشت ترین اعمالی هستش که می شناسم و ازش بدم میاد و.....
ـــــــــــــ
هنوز خالی نشدم! خیلی خودمو نگه داشتم احترام نشکنم با این که نمی دونم کیه طرف!
آخه ب.............................
+رعایت کن!
-نه آخه نمی دونی چه قدر اعصاب ندارم!
+اشکال نداره!
-نه اعصابم خیلی داغونه!
+باشه بابا بی خیال ولش کن ارزشش رو نداره به خدا!
-آره راس می گی والا! بی خیال! رفاقت رو عشقه! :دی
+قربون تو!
-کوچکیتم! :*
ــــــــ
در ضمن محض اطلاع، اگه قراره این جا حرفی بزنم و نه به خود حرف که به من چیزی نسبت داده بشه به این معنیه که باید در ِ اینجا رو گل بگیرم! کاری که لحظه به لحظه دارم در انجامش مصمم تر میشم!
ــــــــــــ
بعد نوشت برای کسانی که هنوز در قباحت این کار شک دارند:
اِنَّ مِن اَكبَرِ السِّحرِ النَّميمَةَ يُفَرَّقُ بِها بِينَ المُتَحابَّينِ وَ يُجلَبُ العَداوَةُ عَلَى المُـتَصافِيَينِ وَ يُسفَكُ بِها الدِّماءُ وَ يُهدَمُ بِها الدُّورُ وَ يُكشَفُ بِها السُّتورُ وَ النَّمّامُ اَشَرُّ مَن وَطىءَ عَلَى الرضِ بِقَدَمٍ؛
از بزرگترين جادو، سخنچينى است؛ زيرا با سخنچينى، ميان دوستان جدايى مىافتد، دوستان يكدل با هم دشمن مىشوند، به واسطه آن خونها ريخته مىشود، خانهها ويران مىگردد و پردهها دريده مىشود. سخنچين، بدترين كسى است كه روى زمين راه مىرود.
بحارالأنوار، ج 63، ص 21، ح 14
ثَلاثٌ يَقْبَحُ فيهِنَّ الصِّدْقُ: اَلنِّميمَةُ، وَ اِخبارُكَ الرَّجُلَ عَنْ اَهلِهِ بِما يَكْرَهُهُ، وَ تَكذيبُكَ الرَّجُلَ عَنِ الخَبَرِ؛
در سه چيز راستگويى زشت است: سخنچينى، خبر ناخوشايند دادن به مردى درباره زن و فرزندش و تكذيب كردن خبر كسى.
خصال، ص 87 ، ح 20
لا يُـبَلِّغُنى اَحَدٌ مِنْكُم عَنْ اَحَدٍ مِن اَصحابى شَيئا، فَاِنّى اُحِبُّ اَنْ اَخْرُجَ اِلَيكُم و اَنَا سَليمُ الصَّدرِ؛
كسى از شما حق ندارد از هيچ يك از يارانم چيزى به من بگويد؛ زيرا دوست دارم در حالى كه چيزى از شما در دلم نيست به سويتان بيايم.
مكارم الاخلاق، ص 17